رویای خیس_یه دل عاشق
86/10/27 :: 6:14 عصر
همیشه یک سلام ساده ی صاف دلم را با دلش پیوند میداد
و او در پیرنگاه اشتیاقش برایم مژده ی لبخند میداد.
{از من پرسیدی به خاطر چه زنده هستی؟
در حالی که تمام وجودم تورا صدا میکرد،
گفتم به خاطر هیچ.از او پرسیدم تو به خاطر چه زنده هستی؟
در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت:به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است.
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
12471
47
1
گرچه این دنیا ندارد اعتبار مینویسم تا بماند یادگار
:: لینک به وبلاگ ::
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::